بسان رهنوردانی که در اف سانه ها گویند
گرفته کولبار زاد ره بر دوش
فشرده چوبدست خیزران در مشت
گهی پر گوی گه خاموش
در آن مهگون فضای خلوت افسانگیشان راه می پویند.۱
ما هم راه خود می کنیم آغاز
سه ره پیداست؟
نوشته بر سر هر یک به سنگ اندر
حدیثی که ش نمی خوانی برآن دیگر
نخستین: راه نوش و راحت و شادی
به ننگ آغشته اما رو به شهر و باغ وآبادی
دو دیگر : راه نیمش ننگ نیمش نام
اگر سر بر کنی غوغا وگر دم بر کشی آرام
سه دیگر: راه بی برگشت بی فرجام
من اینجا بس دلم تنگ است
وهر سازی که می بینم بد آهنگ است
بیا ره توشه بر داریم
قدم در راه بی برگشت بگذاریم!
ببینیم اسمان هر کجا آیا همین رنگ است.......؟
شعر: م.آزاد
سلام
بابا خیلی ترس ناکه اصلان مطالب با قالب هم خوانی نداره
ولی در کل خسته باشی با این پشت کاری که در این امر داری
بسیار نادرند کلماتی که ارزششان بیشتر از سکوت باشند