نیایش


  





نیایش

خدایا

آتش مقدس شک را

آن جنان در من بیفروز

تا همه یقین هایی را که در من نقش کرده اند بسوزد

وآنگاه از پس توده ی این خاکستر

لبخند مهراوه بر لبهای صبح یقینی

شسته از هر غبار طلوع کند

------------------------------------------

خدایا

به هرکی دوست میداری بیاموز

که عشق اززندگی کردن بهتر است

و به هرکس که بیشتر دوست میداریش بچشان

                                   که دوست داشتن از عشق برتر است !

-------------------------------------------------------------------------------------

غریب بود غریبانه خفت در غربت

      معلمی که مرا بال آرزو بخشید

   چه طعنه ها که ز مردم شنید در غربت

       مگر مادر میهن نداشت آغوش

     که آن غریب وطن تن نهفت در غربت

    * * *


 

جاده منتظر

زانوان کسته است و پاهایم فلج

خسته و مجروح و پریشان

وباری به سنگینی کوهی بر دوش

و من درزیر آن خم شده ام

واز زیر آنکه چندین برابر من سنگین است و بزرگ است

آرام گرفته ام

وتنها برق حسرت از چشمان بازم

که همچنان به این راه

که تاافق کشیده است دوخته ام - ساطع است

و جاده منتظر را در برابرم روشن می دارد

جاده ای که سال هاست چشم به راه هر قدمم

خود را بر خاک افکنده است

اما ردپایی بر آن نیست و ..

نخواهد بود !

------------------------------------------------------------------------------------

 نزدیک تر به خدا

من باید فرود آیم

نباید بنشینم

سال هاست ازآن لحظه که پربر اندامم رویید

واز آشیان از بام خانه پرواز کردم

همچنان می پرم . هرگز ننشسته ام

ودیگر سری نیز به سوی زمین و به سواد پلید شهرها

وبامهای کوتاه خانه ها بر نگرداندم

چشم به زمین ندوختم

پروازی رو به آسمان

در راه افلاک

و هر لحظه دورتر و بالاتر ا ز زمین

و هر لحظه نزدیک تر به خدا !