عجب صبری خدا دارد

قطعه شعری از استاد رحیم معینی کرمانشاهی :

 

 عجب صبری خدا دارد !                                                                                         

 

اگر من جای او بودم

 

همان یک لحظه ی اول

 

که اول ظلم را می دیدم از مخلوق بی وجدان

 

جهان را با همه زیبایی و زشتی

 

به روی یکدگر , ویرانه می کردم .

 

عجب صبری خدا دارد !

 

اگر من جای او بودم

 

که در همسایه ی صدها گرسنه , چند بزمی گرم عیش و نوش می دیدم

 

نخستین نعره ی مستانه را خاموش آندم

 

بر لب پیمانه می کردم .

 

عجب صبری خدا دارد !

 

اگر من جای او بودم

 

که می دیدم یکی عریان و لرزان , دیگری پوشیده از صد جامه ی رنگین

 

زمین و آسمان را

 

واژگون مستانه می کردم .

 

عجب صبری خدا دارد !

 

اگر من جای او بودم

 

نه طاعت می پذیرفتم

 

نه گوش از بهر استغفار این بیدادگرها تیز کرده

 

پاره پاره در کف زاهد نمایان

 

سبحه ی صد دانه می کردم .

 

عجب صبری خدا دارد !

 

اگر من جای او بودم

 

برای خاطر تنها یکی مجنون صحرا گرد بی سامان

 

هزاران لیلی نازآفرین را کو به کو

 

آواره و دیوانه می کردم .

 

عجب صبری خدا دارد !

 

اگر من جای او بودم

 

به گرد شمع سوزان دل عشاق سرگردان

 

سراپای وجود بی وفا معشوق را , پروانه می کردم .

 

عجب صبری خدا دارد !

 

اگر من جای او بودم

 

به عرش کبریایی با همه صبر خدایی

 

تا که می دیدم عزیز نابجایی , ناز بر یک ناروا گردیده خواری می فروشد

 

گردش این چرخ را

 

وارونه بی صبرانه می کردم .

 

عجب صبری خدا دارد !

 

اگر من جای او بودم

 

که می دیدم مشوش عارف و عامی , زبرق فتنه ی این علم عالم سوز مردم کش

 

به جز اندیشه عشق و وفا , معدوم هر فکری

 

در این دنیای پر افسانه می کردم .

 

عجب صبری خدا دارد !

 

چرا من جای او باشم

 

همین بهتر که او خود جای خود بنشسته و تاب 

 

تماشای تمام زشتکاری های این مخلوق را دارد !

 

وگرنه من به جای او چو بودم

 

یک نفس کی عادلانه سازشی

 

با جاهل و فرزانه می کردم

 

عجب صبری خدا دارد !

 

  عجب صبری خدا دارد !

ع سربدار