با درود بر خانم سیمین بهبهانی که چهره پر درد زنان به اصطلاح روسپی را چنین زیبا و پر درد به شعر کشانده درود درود درود ع.سر بدار
بده آن قوطی سرخاب مرا رنگ به بی رنگی ی خویش بده آن روغن ، تا تازه کنم چهرپژمرده ز دلتنگی خویش
بده آن عطر که میشکین سازم گیسوان را و بریزم بر دوش بده آن جامه ی تنگم که کسان تنگ گیرند مرا در آغوش
بده آن تور که عریانی را در خمش جلوه دو چندان بخشم هوس انگیزی و آشوبگری به سر و سینه و پستان بخشم
بده آن جام که سرمست شوم به سیه بختی خود خنده زنم روی این چهره ی ناشاد غمین چهره یی شاد و فریبنده زنم
وای از آن همنفسی دیشب من که روانکاه و توانفرسا بود لیک پرسید چو از من ، گفتم کس ندیدم که چنین زیبا بود
وان دگر همسر چندین شب پیش او همان بود که بیمارم کرد آنچه پرداخت ، اگر صد می شد درد ، زان بیشتر آزارم کرد
پر کس بی کسم و زین یاران غمگساری و هواخواهی نیست لاف دلجویی بسیار زنند لیک جز لحظه ی کوتاهی نیست
نه مرا همسر و هم بالینی که کشد دست وفا بر سر من نه مرا کودکی و دلبندی که برد زنگ غم از خاطر من
آه ، این کیست که در می کوبد ؟ همسر امشب من می آید وای ؛ ای غم ؛ ز دلم دست بکش کاین زمان شادی او می باید
لب من ای لب نیرنگ فروش بر غمم پرده یی از راز بکش تا مرا چند درم بیش دهند خنده کن ، بوسه بزن ، ناز بکش سیمین بهبهانی
|