دکتر محمد مصدق

یکی از راه کار ها ی حاکمان
 برای استمرار  قدرت مسخ کردن
 چهره بزرگان و برجستگان تاریخ آن
مرز و بوم است کسانی که با قطره قطره
 خون خویش با تمامی وجود خویش در  راه
آزادی و عدالتخواهی و استقلال طلبی گام برداشته اند 
و حاکمان در این رهگذر هماره از تاریخ نگاران یاری جسته اند ؛ تاریخ نگارانی
 که همواره در خدمت خداوندگاران زر و زور بوده. ولی هر از چندگاهی شاید در پی تحولات اجتماعی ؛ سیاسی
یا جرقه های آزادی در برهه ایی
 از زمان تاریخ چهره حقیقی خویش را  نقاب از صورت
 بر کشیده وحقایق پنهان را برای اندک مدتی کوتاه همانند شهاب سنگی گذرا به
 مردمان بی جاه و مقام نمایانده است.دکتر مصدق یکی از این بزرگ مردان راه آزادی است
 که از این مهم بدور نمانده

ع.سربدار


در هوای مانده مرداد ؛ رادمردی بود
اندر او اندوه سردی بود
او به جان خدمتگزار باغ آتش بود
او همان یکه سوار عرصه شعر سیاوش آرش بود
خسته از دیروز
زخمی امروز
مانده از فردا
در دلش افسوس
بر لبانش آه
در سرش اندیشه یک راه
کاش می شد
بار دیگر
در پی  پیکار دیگر
در پس تکرار دیگر
با نشانش
با کمانش
با کلامش
ملتش آزاد سازد
خدعه ها بر باد سازد
با کمانش
تیر را
این سو
به روی نارفیقان ؛مردم فریبان ؛ کهنه پوشان ؛ کینه توزان
مردمان دشمن مردم
رها سازد
می توانست او اگر می خواست
خون ریزد
نا کسان بر دار آویزد
یا نشان بردگی بر خود بیاویزد
اما........... قهرمان است او
ملتی را میهمان است او
می توانست او اگر می خواست
مردمان همراه سازد
مردمان بیدار سازد
در پی پیکار سازد
لیک می دانست
مردمان خود بباید بیدار گردند
در پی پیکار گردند
می توانست او اگر می خواست
نشان بندگی بر خود بیاویزد
باغ آتش را بهم ریزد
اما .......... قهرمان است او
ملتی را میزبان است او

سروده دوست عزیزم
بهزاد.شاهرخ

برای بزرگ مرد و آزاد مرد تاریخ ایران دکتر محمد مصدق