من تبسم را

بیاییم با نگاهی کودکانه به زندگی نظر
افکنیم ؛ که کودکان معصومند ؛ وبی ریا
نه مثل کاسب کاران رند وچاپلوس؛ وریا کار
اینان زندگیمان را در مسیری افکنده اند ؛ که حاصلش
لش بودن ودر یوزگی است ؛ بیاییم با تغییر مسیر زندگیمان
مشت محکمی بر دهان یاوه گویان وشب پرستان زنیم و به  آنان 
 بباورانیم ؛که علیرغم تمامی تلاششان ؛ ایمانی است ما را  که در طی هزاران
سال از گذشت تاریخ ایران زمین ؛ایرانی را نتوان ؛نه به زور ؛نه به زر ؛ نه به وعده
وفریب  وتهدید خریدنی است که بهای انسان فراتر از اینهاست
(جانمان را باید ؛ نفسهامان را )

من تبسم را تماشا کرده ام

اعظم عباسی

من هزاران موج زیبا دیده ام
من خروشی بی مها با دیده ام

من گل سرخی به چنگ آورده ام
بلبلی خوش آب ورنگ آورده ام

من تبسم را تما شا کرده ام
قلب خود را زود حاشا کرده ام

من غزل هایی چو در یا گفته ام
شعر هایی خوب  وزیبا گفته ام

من سرودی بس بهاری خوانده ام
نغمه هایی نغز وجاری خوانده ام

من نگاهی گرم وشیرین دیده ام
من هزاران عشق خونین دیده ام

من چو یک پروانه بی پروا شدم
حجم سبزی همچو یک رویا شدم

من کلافی دارم از امید ونور
میل هایی دارم از جنس بلور

بافتم پیراهنی از عشق ناب
تار وپودش از تبار آفتاب

آستینش  باشد از احساس پاک
نقش هایی از هزاران یاس پاک

جیبهایش جای  خواب اختران
مامنی امن از بر نیلوفران

دامنش پر باشد از صدها صدف
دکمه هایش پا به سر غرق شعف

من سراسر روح و هم باور شدم
من پر از الماس های تر شدم

من سراسر یک نگاه آتشین
من سرای اشک وآه آتشین

ابر رحمت بر سرم باریده است
عشق بر بال و پرم باریده است

شوق دیدار شقایق در سرم
آرزوی صیح صادق در سرم

من به دنبال شبی مهتابی ام
در پی یک باور  سرخابی ام

من پر از صد حرف پنهان در دلم
من پر از دریای دور از ساحلم

ع.سربدار