زن

مثنوی زن ازنگاه یک دختر ۲۰ساله
امید که زنان جامعه ما بر رویه شعر زیر باشند
که نه خود را به عمله استحمار ونه به ملعبه استکبارغرب
بفروشند


زن نگاه عاشق پروردگار
زن شکوه وشوکت این روزگار

زن ظرافت را هویدا میکند
عاشقی را خوب معنا می کند

زن همان معشوقه آدم بود
زن همان دردانه خاتم بود

زن نگاه اشنای خالق است
 زن یرای پاک بودن لایق است

زن شعور شاعر دریای عشق
زن همان ادراک بی همتای عشق

دید زن مانند دریا منجلی
روح وجانش چون حقیقت صیقلی

زن همان معراج درک بی حد است
زن به عفت در دو عالم سر مد است

زن سکوت مرد وهم خیر زیاد
زن طراوت را به گلها هدیه داد

زن نگاه بی غرور آفتاب
زن عروج سبز یک احساس ناب

آدم آورده زمین نسل بشر
برده حوا تا به اوج این شور وشر

آسیه موسای را موسی کند
گوهر اندر نیل غم پیدا کند

ای خدیجه ای تو بانوی بهشت
ای تو نیکو خوی  وهم نیکو سرشت

ای زن دانا وخوب و هوشیار
دل به پاکی های هاجر می سپار

زن بیا زیبا و زهرائی شویم
مثل بلبل مست وشیدایی شویم

هان بیا مریم تر از مریم شویم
با شکوه و روشنی همدم شویم

بنگر ای زن وقت بیداری شده
وقت رستن؛ وقت هوشیاری شده

زن بیا مثل گهر رخشنده باش
مثل خورشید دلت بخشنده باش

زن بیا مثل بهاران گل بده
عشق بازی یاد این بلبل بده


اعظم عباسی